روشنگري و زنان 1

رويكرد انديشمندان عصر روشنگري به زن
از آن جا كه برخي از نويسندگان به رغم تاكيد بر آزادي، برابري و حقوق فردي و … به صراحت اين مفاهيم را براي مردان به كار ميبردند، و زنان را واجد سرشت و طبيعي خاص ميدانستند كه مستلزم جدا كردن سپهر خصوصي ـ عمدتاً زنان از سپهر عمومي ـ كاملاً مردانه ـ بود، اين نكته را قابل تامل ميسازد كه چه گونه در بستر انديشه روشنگري اين عقايد سنتي هم چنان پا بر جا مانده بود؟ در حالی که عصر روشنگري مدعی بود عصر طرد سنتگرايي و جايگزين كردن خردگرايي و انسان محوري (و نه مرد محوري) است .
انديشمنداني چون ژان ژاك روسو. كانت و فيخته به صراحت زن را در خدمت مرد و براي خشنودسازي او تعريف ميكردند. فلاسفه كلاسيك و فلاسفه ادوار نخستين رومانتيك نيز كه از تساوي حقوق مرد و زن سخن ميگفتند، باز با تكيه بر طبيعت و ذاتي كه براي زن به عنوان محور خانواده شناخته شده بود، او را هم چنان موظف به رعايت اصول كارخانه و حرمت نهادن بر ارزش مرد ميدانستند (صدر نبوي، 1371).
البته در كنار چنين رويكردهايي افرادي به ويژه زناني چون مادام رولان[1] و المپ دوگوژ[2] خواهان حقوق زنان بودند. و نيز بايد از ماد موازال دو گورنه[3] نام برد كه از شاگردان دكارت بود و در كتاب مساوات مردان و زنان، حقارت زنان را ناشي از تحصيلات محدودتر آنان دانست و نه فرودستي ذاتي يا طبيعي آنها (Rowbatham, 1972: 28)
هم چنین آليس روسي به هنگام ارايه افكار نويسندگان فمينيستي در بريتانيايي كبير و امريكا بين قرون 18 و 19 اشاره ميكند كه اين نويسندگان وارث اعتقاد دلنشين عصر روشنگري بودند كه معتقد بودند كه خرد راه را به تدريج به سوي نظم اجتماعي بهتر، فارغ از خرافاتي كه در گذشته، بشريت را به انحطاط كشانده بود، ميگشايد. اين مولفين عميقاً معتقد بودند كه خرد هر گاه از طريق آموزش به درستي تدريس شود، زنان و مردان را آزاد ميسازد. (Rossi, 1973).
در اين جا به طور اجمال از 4 انديشمند عصر روشنگري با عمدتاً دو گرايش متفاوت نسبت به زنان ياد ميكنيم.
1ــ ژان ژاك روسو
روسو از جمله متفكران عصر روشنگري است كه در ستايش خرد، برابري و آزادي براي انسان بسيار نوشته است. اما زماني كه به زن ميرسد قلم او تغيير بيان ميدهد گويي زن، انسان نيست. روسو زن را موجودي ميداند كه طبيعت آن را براي مرد خلق است. خرد در زنان ناچيز است. چرا كه احساسات زن قويتر از آن است كه به توانايي خردورزي مردان برسد. به عبارتي زنان داراي عقلي عملي هستند ضد خرد. از آن جا كه منشا حقوق طبيعي براي انسان در تفاوتي است كه به واسطه خردمندي، او را از حيوانات متمايز ميكند و چون در خردورزي ترديد است، پس نميتوان او را واجد حقوق دانست. (مشيرزاده، 1379: 511) و بدين سان بر موقعيت فرودست زنان نسبت به مردان تاكيد و آن را تائيد ميكند.
از كتاب اخلاقي او به نام «اميل» كه «در باب آموزش زندگي به پسري به همين نام است چنين بر ميآيد كه وظيفه يك زن خشنود ساختن يك مرد است. در واقع حيثيتي ابزاري براي زن قائل است نه غايي.
2ـ امانوئل كانت
كانت نيز از چهرههاي برجسته و تاثيرگذار عصر روشنگري به شمار ميآيد. كانت با وجود عظمت فلسفي خويش به خاطر ديدگاه منفياي كه نسبت به زنان در آثارش به چشم ميخورد بسيار مورد انتقاد قرار گرفته است كه اين نگرش منفي به شدت تحت تاثير ژان ژاك روسو ميباشد.
كانت ازدواج را قراردادي ميان زن و مرد ميداند و از آن به عنوان روابط انساني متقابل ميان زن و مرد پاسداري ميكند. روابط جنسي بيرون از دايره ازدواج، افراد را تا حد شي و كالا پايين ميآورد كه ميتوانند دستآويز كامجوييها و لذت طلبيها شوند. كانت با پذيرش چهارچوب ازدواج، نگاه به زن به عنوان شي جنسي را به همان شدت رد ميكند كه نگاه مرد به عنوان شي جنسي را. اگر چه اين نگاه كانت به زن ميتواند نقطه درخشاني در رويكرد او به زن تلقي گردد اما در ساير انديشههاي كانت جايگاه زن در نهاد خانواده و حقوق شهروندي وي، رنگ ميبازد.
كانت معتقد است نهاد خانواده به گونهاي اتفاقي و تصادفي نميتواند به هماهنگي و همسازي دست يابد. بايد يكي از دو ركن اين نهاد، خود را تابع ديگري سازد. بايد يك نفر برتري دست بالا داشته باشد تا نهاد خانواده اداره شود. از آن جا كه مرد بر پايهي طبيعت، از نظر جسمي بر زن برتري دارد، مديريت خانواده با مرد است. (محمودي، 1382: 61). كانت به تقسيم كار ميان زن و مرد قائل است مرد وظيفه دارد كه در زندگي اجتماعي، همانند صنعت و تجارت ايفاي نقش كند. كار زن، خانهداري و انجام مسئوليتهايي است كه در توانايي يك مادر است. مرد امنيت را به زن ارزاني ميدارد و عهدهدار مديريت خانواده است زن با برخورداري از امنيت و آسودگي، از زندگي بهرهمند ميشود. در عين حال، مرد در سايهي امنيت و آسايش كه زن فراهم آورده، آرام ميگيرد. از اين رو مرد آسايش خود را مرهون همسر خويش ميداند و به وي احترام ميگذارد. افزون بر اينها، مرد تداوم نسل بشر را در وجود زن مييابد كه طبيعت آن را به عهدهي زن وانهاده است (همان). از اين انديشه تاكيد بر جدايي عرصه عمومي از عرصه خصوصي و تعلق زن به عرصه خصوصي به خوبي آشكار است.
در جايي ديگر كانت به توضيح مفهوم «مالكيتهاي خانواده» ميپردازد، رويكردهاي او به زن به مراتب تيزتر و منفيتر ميشود، از نظر كانت، مالكيتهاي خانواده جزيي جز همسر يك مرد يعني زن و فرزندان و خدمتكاران نيست. اينان، دارايي مردند. به زعم كانت خانوادهي يك مرد از نظر حقوقي، دارايي وي به شمار ميآيند، اما از نظر اخلاقي هر يك از اعضاي خانواده، بايد به عنوان افراد خودمختار در نظر گرفته شود. منشا اين حقوق براي مرد نه از زور سرچشمه ميگيرد و نه قرارداد، بلكه از دارايي شخص وي بر ميآيد. در نگاه كانت، خانواده، از نظر حقوقي يك شخص است و اين شخص كسي جز سركرده خانواده يعني مرد نيست (همان).
اما از بعد اجتماعي زن شهروندي منفعل است، يعني شهروندي كه در فعاليتهاي سياسي و در ساختار قدرت حكومتي، حق انتخاب شدن و انتخاب كردن ندارد. بر پايهي اين ديدگاه، زن براي هميشه فاقد استقلال است و به عنوان يك شهروند منفعل، مجبور است نابرابري با مردان را بپذيرد (همان: 62).
اين امر شايد ريشه در اين دارد كه كانت زن را پيرو «هوي و هوس» ميداند، اما در وجود مرد گوهر «خرد» را مييابد. از اين روست كه «زنان بايد سلطنت كنند، اما مردان حكومت» چرا كه اين هوي و هوس است كه سلطنت ميكند و اين خرد است كه حكومت ميكند (همان).
در مجموع تصويري كه كانت از زن ترسيم ميكند داراي ابعاد گوناگوني است. ابعاد منفي اين تصوير آميزهاي است از نفسانيت، جلوهگري، جاذبهي جنسي، حيلهگري، سطحينگري و پرحرفي. در برابر زن، محور خانواده ما در فرزندان، تدوام بخش نسل بشر و مايه امنيت و آسايش مرد است. كه اين ابعاد مثبت نيز باز تكرار همان تصوير سنتي از زنان ميباشد.
3ـ مري ولستون كرافت
مري ولستون كرافت از جمله مدافعين حقوق زنان و به شدت تحت تاثير انقلاب فرانسه و امريكا بود. او كه انگليسي الاصل بود، آرا و انديشههاي ليبراليستي و ايده برابري را پيگيري ميكرد و در نهايت اين انديشهها را در باب زنان به عنوان اثر برجسته منتشر ساخت. كتاب او تحت عنوان «بيانيه حقوق زنان[4]» در سال 1792 انتشار يافت كه به نظر بسياري از فمينسيتها اولين بيانيه بزرگ فمينيستي است به شمار ميرود تا جايي كه عدهاي آن را انجيل فمينيسم دانستهاند. موضوع اصلي كتاب، تعميم ايده حق تعيين سرنوشت انساني به زنان است. آن چه كه بعدها جان استوارت ميل به آن ميپردازد. بخش اعظم اين كتاب انتقاد از كساني است كه به تحقير زنان پرداختهاند. از جمله روسو، ادموند برك، محافظهكار انگليسي. مري ولستون كرافت به شدت مخالف اين عقيده است كه زنان غير عقلانياند چرا كه زنان به علت ماهيت انساني خود خردورزند و اين خردورزي منشاء بهرهمندي آنها از ساير حقوق انساني است. بنابراين، جنسيت حقوق را محدود نميكند. جمله مشهور او اين است كه «خرد جنست ندارد، ذهن جنسيت ندارد، دانش جنسيت ندارد.» (مشير زاده، 1383).
از نظر او مردان و زنان برابرند و اگر به نظر ميرسد كه زنان چيزي كمتر از مردان دارند به اين دليل است كه مردان ميان زنان و خرد ايستادهاند و در طول تاريخ منكر «فهم زنان» شدهاند.
ولستون كرافت به عنوان یک متفکر ليبراليست ، اثری درخور در ادبیات کلاسیک فمنیست لیبرال فراهم آورد ..
4ـ جان استوارت ميل
جان استوارت ميل نيز كه در سنت ليبرالي قرار ميگيرد، از روشنفكران عصر روشنگري است كه تحت تاثير آراي ولستون كرافت و نيز همسر خود هريت تيلور[5] ميباشد.
برداشت او از زن در مقابل برداشت روسو قرار ميگيرد. او نماينده انديشهاي است كه چون در خردورزي زنان تشكيك نميكند بر آن است كه حتي اگر از اين نظر تفاوتي بين زنان و مردان ديده ميشود، ناشي از آموزشهاي متفاوت است و به اصطلاح به جامعهپذيري يا فرهنگپذيري متفاوت زنان و مردان، باز ميگردد. از نظر ميل كلاً زنانگي داراي ماهيتي اجتماعي است و نه طبيعي و ذاتي. در واقع زنان «محصول نظامي» هستند كه به آنها ستم ميكند، نظام آموزشي رسمي و غير رسمي در خدمت آن است (مشيرزاده، 1379).
از نظر ميل اين نظام مجموعه ويژگيهاي انساني، يك بخش (عقلانيت) را در مردان تقويت و در زنان سركوب ميكند و بخش ديگر (عاطفي) را در زنان تقويت و در مردان سركوب ميگردد. در نتيجه زنان عاطفيتر و مردان عقلانيتر ميشوند. در حالي كه اگر آموزشها برابر باشند، ميبينيم كه زنان و مردان از نظر عاطفي با يك ديگر برابرند (مشيرزاده، 1383: 33).
- صدرنبوي، رامپور، 1371، جامعهشناسي كار و مشاغل مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسي.
- محمودي، علي، 1382، «زنان، شهروندان منفعل: قرائت شگفتانگيز كانت از شخصيت و حقوق سياسي زنان به مثابه جنس دوم» در آفتاب ، ش33 صص 65 ـ 60
- مشيرزاده، حميرا، 1379، «زمينههاي ظهور فمينيسم در غرب»، مجموعه مقالات اسلام و فمينيسم، مشهد: دفتر نشر معارف.
-مشيرزاده، حميرا، 1383، مقدمهاي بر مطالعات زنان، تهران: دفتر برنامهريزي اجتماعي و مطالعات فرهنگي.
-Rossi , A ,1973, "Women in the Seventies : Problems and Possibilitics". in stimpson , ed : 31 – 29.
-Rowbotham, S.,1972 ,"women Resistance and Revolution", London : Allen lane.