روشنفکران و اسلام و زنان

همان طور که پیش تر اشاره شد گفتمان غالب این دوره کماکان ناسیونالیسم است. البته میان اندیشه های ناسیونالیستی در این دوران و گفتمان ناسیونالیستی در دوره مشروطه اختلافاتی وجود دارد. از مهم ترین وجوه این اختلاف باید به مورد زنان اشاره کرد، زیرا به نظر می رسد که بر خلاف گفتمان ناسیونالیستی  متاخر، در اندیشه های ناسیونالیستی روشنفکران مشروطه و ما قبل آن، نسبت میان آموزه های اسلامی و زنان و جنسیت، از دغدغه ها و مسائل مهم به شمار  می رود. در مقابل، به این نسبت و رابطه در گفتمان ناسیونالیستی متاخر التفات چندانی نشده است و با آن به گونه ای متفرعانه برخورد شده است ( صادقی، 1384، ص 27). به نظر می رسد ناسیونالیسم ایرانی در این دوره به جای پرسش از نسبت میان آموزه های اسلامی و حقوق مدنی و احیانا بررسی امکانات موجود تفسیری در آموزه های اسلامی، گفتمان شرق شناسانه یعنی عدم نسبت میان اسلام و حقوق بشر را پذیرفته و آن را درونی کرده است. انگار شرق شناسانه تضاد میان آموزه های اسلامی و حقوق بشر و زنان، نه تنها مورد تائید ناسیونالیست های دوره رضا شاه، بلکه پیش از آن مورد تائید اکثر علما و مذهبیون قرار داشت و بدین سبب هر سه جریان یعنی شرق شناسی غربی، ناسیونالیسم ایرانی دراین دوره و دیدگاه های مذهبی از اشتراک مبانی و روشی برخوردارند ( صادقی، 1384، ص 133).

درحالی که در ادبیات مشروطه، حقوق سیاسی و فرهنگی و اجتماعی زنان بعضا با رجوع و باز تفسیر آموزه های اسلامی صورت می گیرد ( آفاری، 1379، ص 161 ). این فقدان را می توان نوعی خلع ید معرفت شناختی در نظر گرفت که تحت تاثیر ناسیونالیسم سکولار از توسل جستن به آموزه های اسلامی در اثبات قدرت زنانه سرباز می زند و عملا این حوزه گفتمانی دانش – قدرت را به قشریون مذهبی واگذار می کند ( صادقی، 1384، ص 114) و متاسفانه این باور نه تنها به ویژگی دیدگاه های ناسیونالیستی بلکه به ویژگی ایدئولوژی های اسلامی ای تبدیل شد که از صدر مشروطیت دقیق و سازماندهی شده شکل گرفت.

بر اساس آن چه گذشت به نظر می رسد که باورهای ناسیونالیستی فقط محدود به نظریه پردازان و دولت های ناسیونالیست نبوده است. بخش زیادی از این باورها را نظریه پردازان مذهبی جذب کردند و آن ها را به مبنای تحلیلی و انتقادی بر اساس آموزه های شرعی تبدیل نمودند. بنابراین اسلام گرایان نه تنها مفاهیمی چون " دولت "، " ایران "، " ایرانی "، " وطن "، و... را جذب کردند، بلکه در این باور ناسیونالیستی هم شریک شدند که میان اسلام و حقوق مدرن افراد نسبت روشنی برقرار نیست. بنابراین آموزه های ناسیونالیستی و مذهبی، آموزه هایی دارای پیش فرض های جنسی مشابه بودند که تشابه آن ها به نحوی تحلیل از نسبت میان آموزه های اسلامی و حقوق بشر باز می گشت. به نظر می رسد که با فرض پذیرش این تناقض، تلاش های جسته و گریخته ای هم که درصدد بر آمدند تا در آموزه های اسلامی بر اساس محدودیت های متن، تجدید نظرهایی به عمل آورند، عقیم ماند ( صادقی، 1384، ص 135).

از این رو،عمده تلاش ها در جهت احیای حقوق زنان، با رجوع به ایران باستان  صورت می گرفت و از سوی دیگر با مفاهیم مدرن مثل آزادی زنان با احتیاط برخورد می شد و این مفهوم و نظایر آن در بسیاری موارد به مفاهیمی سازگار با فرهنگ و سنت ایرانی تبدیل شد و تقلیل یافتند( صادقی، 1384، ص 25). آن چه از تصویر زن باقی ماند دربهترین حالت چهره " قربانی و مظلوم " بود و گاه به گاه محرومیت و وضع بد اجتماعی زنان با احتیاط به عوامل سیاسی ربط داده می شد. درون مایه بسیاری از داستان ها را سقوط دختران بی گناه به منجلاب فساد و فحشا تشکیل می داد. احساس خطر و ابراز نگرانی شدید و تصویر غلو آمیز نسبت به روابط جوانان و بیم از شهوت زدگی و افسار گسیختگی آغاز شده بود. گویی مد روز بود که برای زنان دلسوزی شود ( توحیدی، 1996، ص 116 ).

در نتیجه ذهنیت غالب این دوران از زن و زنانگی هم چنان در پرتو پدرسالاری حاکم چه در گفتمان ناسیونالیستی و چه مذهبی قابل درک است. چنان چه این ذهنیت در قانون و اقدامات رضا شاهی به عینیت در می یابد. و در بعد دینی نیز گام موثری برای درک مدرن از آموزه های اسلامی درباره زنان صورت نمی پذیرد. گویی تقسیم کاری پنهانی صورت گرفته و در نهایت هیچ یک از این دو گفتمان کار مثبت موثری ارائه نمی کنند.   

آفاري ، ژانت (  1379 ) . تاريخ مشروطه ي ايران . ترجمه ي رضا رضايي  :  بيستون

توحیدی ، نیره ( 1996) . فمینیسم ، دموکراسی و اسلام گرایی . لوس انجلس : کتاب سرا .

صادقی، فاطمه(۱۳۸۴).جنسیت،ناسیونالیسم و تجدد در ایران( دوره پهلوی اول).تهران:قصیده سرا.