روشنفکران و زنان

در این  جنبش زنان و فعالیت های آن  توسط برخی روشنفکران مرد مورد حمایت قرار می گرفت. به نظر می رسد که مردان روشنفکر تحت تاثیر گفتمان تجدد خواهی حمایت بیشتری از خواسته ها، مطالبات و آرمان های زنان هم عصرشان به نسبت اخلافشان در دوران پهلوی ها و نیز انقلاب 57 داشته اند. حتی در مواردی می توان به پیشگامی مردانی هم چون وکیل الرعایا، میرزاده عشقی، و آخوندزاده در طرح آرمان های تساوی خواهانه اشاره کرد ( کشاوزر و جواهری ، 1387 ). به علاوه  افرادی چون طالبوف تبریزی ، زین العابدین مراغه ای ، دهخدا ، جمال زاده ، لاهوتی ، ایده های تجدد طلبانه را تبلیغ و سنن پوسیده و عوامل عقب ماندگی زنان را به نقد می کشیدند  و مسئله برابری طلبی بین زن و مرد را نه یک ایده غربی ، بلکه دارای ریشه و پیشینه ملی و قومی در تاریخ قدیم ایران می شمردند و بر موقعیت کهتر زن ایرانی در مقایسه با سایر ملل خاصه عثمانی ، چینی و مصری و گهگاه اروپایی ابراز تاسف می کردند . و در تهیج میهن پرستان ، پیش رفت زنان را عامل مهم و ضروری پیش رفت جامعه بر می شمردند ( توحیدی ، 1996 ، ص 115 ).

 در این دوران است که انتقاداتی از سوی عده ای از روشنفکران به حجاب وارد می شود . آنان اعتقاد داشتند که زن نادان و ناآگاه نیازمند محملی مادی است که عفت و عصمت او را تضمین  و نگهداری کند اما هنگامی که زن باسواد شد نیازمند چنین محمل مادی نخواهد بود زیرا عفت زن را جمالی درونی که ناشی از دانایی اوست تضمین می کند و او از هرگونه «اعمال قبیحه» و منافی اخلاق باز می دارد  )قهوه چیان ، 1386 ) . نمود این انتقاد در اشعار دوران انقلاب مشروطه و پس از آن دیده می شود . جمله های تندی به چادر که گمان می رود باعث فلج کردن فعالیت های زنان می شود ، و به بی سوادی و عدم آموزش آن ها که موجب پایین آوردن سهم خدمات آن به جامعه  و لطمه به تعلیم و تربیت فرزندان شان می گردد ، و به سوء رفتار شوهران جاهل و بی سواد نسبت به زنان ، و به سایر جنبه های زیردست بودن زنها ، به چشم می خورد ( کدی ، 1369 ، ص 293 ) .

با این حال جنبش زنان در این دوره، عموما به روشنفکران محدود است و با توجه به شرایط آن روز جامعه ایران و نیز توان و امکانات کنشگران حقوق زنان، توان عمومی کردن مطالبات زنان حتی در میان اقشار متوسط جامعه ایران نیز محدود بوده است ( کشاوزر و جواهری ،  1387 ) .

 در این دوره شاهد  پیوند گسترده ی جنبش زنان با ملی گرایی هستیم . از آن جایی که ایده رهایی زنان در نیاز به پیش رفت ملی ریشه داشت ، فعالین زنان در پیش فرض خود این گونه می اندیشدند که توسعه کلی به چون و چرا با بهبود بخشیدن به موقعیت زنان کسب می شود و مسائلی که زنان با آن درگیرند مانع از مشارکت آنان در مسیر توسعه خواهد این امر حداقل دو نتیجه داشت : اولا انواع فردگرایانه فمنیسم را بر اساس تجارب شخصی زنان و انتخاب فردی ایجاد کرد و موجب شد شاخه فمنیسم رایج در غرب در ایران توسعه نیابد و در ثانی بحث درباره تعامل بین فمنیسم و اسلام را بدون آن که درباره پیوند های اسلام و ناسیونالیسم صحبت شود ، ناممکن کرد ( Paidar, 1996a  )  . بدین ترتیب بحث درباره زنان به شیوه ای صورت می گرفت که در آن از برخورد و مواجه شدن فمینیسم با مذهب اجتناب می شد و بیش تر اعتراضات آنان متوجه محافظه کاری اجتماعی بود تا اسلام . برای مثال بی بی خانم استر آبادی می گفت : « مانع رهایی زنان اسلام نیست بلکه منفعت مردان است . اگر مردان  بخواهند به زنان آزادی دهند ، به هر مرجعیتی متوسل می شوند تا توجیهی اسلامی برای آن پیدا کنند ( Paidar, 1996a  ).

صادقی در مقایسه ای ، تفاوت ناسیونالیسم ایرانی و عرب در رابطه با اسلام را نشان می دهد که تاثیر شگفتی بر درک مسئله زن و پاسخ دهی به آن در بر دارد:

آموزه های ناسیونالیستی در ایران و جهان عرب از یک تفاوت عمده بر خوردار است . ناسیونالیسم در ایران نوعی بازگشت افراطی یا متعادل به آموزه های ایرانی پیش از اسلام است در حالی که در جهان عرب ، گذشته ی عربی به اندازه گذشته اسلامی حائز اهمیت است و این دو از یک دیگر مجزا نیستند . این تفاوت باعث می شود که تفسیر مجدد آموزه های اسلامی در ناسیونالیسم عربی بخشی از ایدئولوژی ناسیونالیستی را تشکیل دهد ، درحالی که در ایران ، نسبت میان آموزه های اسلامی و زنان صرفا وظیفه ای است که در بهترین حالت بر عهده ی طلاب علوم دینی است . لذا ناسیونالیسم با همه کمبودها و قصورهای ( عمدتا ایدئولوژیک ) آن در جهان عرب ، طرح دیدگاه های مربوط به نسبت میان آموزه های اسلامی و مسئله زنان را به حاشیه نراند . در ایران ... این موضوع اختلاف چشمگیری را در نظریه پردازی مسائل زنان باعث شده که خود منجر به بروز اختلاف عمده ی دیگری شده است . طرح مباحث مربوط به حقوق زنان در اسلام هر چند با چالش های فراوانی روبرو شد ، اما افق هایی را برای اندیشمندان عرب گشود که برداشت ارتدوکسی از آموزه های اسلامی فقط می توانست یکی از الگو های جایگزین باشد و این موضوع تا حدودی مانع از رادیکالیزه شدن دیدگاه هایی شد که در طیف اسلامی قرار داشتند . در ایران ، ناسیونالیسم خود تمایزی را ایجاد کرد که دیدگاه ها و آرای شرعی و عرفی را تا حدود زیادی از یک دیگر متمایز می ساخت . کسانی که در طیف ناسیونالیستی قرار داشتند ، گذشته ی اسلامی ایران را نوعی انحراف تلقی می کردند و بنابراین ، پرسش از نسبت میان آموزه های اسلامی و زنان را پرسشی حاشیه ای و بی اهمیت می شمردند و از این رو آن هایی که در طیف مقابل قرار داشتند ، پرسش فوق را صرفا از منظری ارتدوکس و سنتی پاسخ می گفتند. بدیهی است بر اساس این دوگانگی ، پیوند میان ناسیونالیسم و مذهب می توانست پیوندی تصادفی و ضعیف و در بیش تر موارد تصورناشدنی باشد . نتیجه آن که ، مسئله زن و جنسیت ، صرف نظر از برخی استثنائات ، به ویژه در دوره رضا شاه ، مسئله ای یا مرتبط به ناسیوتالیسم بود یا مذهب. پیوند ناسیونالیسم با آموزه های شیعی – حتا در صورت وقوع -  موجب طرح دیدگاه های جدید و گشودن افق های نوین در مقابل اندیشمندان نشد ( صادقی ، 1384 ، ص 13 ) .

با این حال در پیوند ناسیونالیسم و مسئله زنان نیز نباید فراموش کرد که گرچه تعداد زیادی از ملی گرایان ایران  ، خواهان رفع حجاب و امکانات آموزشی و حقوق سیاسی و اجتماعی برای زنان بوده اند ، اما حضور زن را در جامعه مشروط به اما و اگر هایی دانسته و بنیاد و اساس مردسالاری را مورد اعتراض و چالش قرار نداده اند ( توحیدی ، 1996 ، ص 109 ). به عبارتی گفتمان ناسیونالیستی و ترقی خواه دوره مشروطه به رغم طرح مباحثی چون حقوق زنان و انتقاد از رویه های سنتی اسلامی ، گفتمانی مشحون از جنسیت و مفاهیم جنسی است که در آن  « مردانگی » ، « غیرت مردانه » ، « شرف مردانه » ، « ناموس » و غیره از اهمیت خاصی برخوردار است . مفاهیمی از این دست چنان در ذهنیت ناسیونالیستی مشروطه خواه جای گرفته است که در آستانه انقلاب مشروطه و برای شوراندن مردم در مقابل استبداد و عقب ماندگی ایران ، این استعاره ها نقشی کلیدی را بر عهده گرفتند . در این نوع ادبیات بلاغی ، هم چنان که توکلی طرقی نشان داده است ، مفهوم « وطن به مثابه مادر » و دفاع از شرافت ،ناموس و عرض وطن و فرا خواندن ایرانیان به حفظ ناموس و شرف وطن از اهمیت خاصی برخوردار شد ( صادقی ، 1384 ، ص 34 ) . به تعبیر دیگر « مادر وطن » به مفهومی حقوق زا و مسئولیت زا تبدیل شد که دفاع از آن نه بر اساس مسئولیت مدنی و حقوق جدید ، بلکه بر اساس همان تصورات کهن مبتنی بر دفاع از ناموس و غیرت و مردانی معنا یافت . مفهوم رمانتیزه شده وطن ، مادر ، ملت و قرار گرفتن آنها بر مبنای مفاهیم آشنا و کهن شرافت ، ناموس و مردانگی ، از همان ابتدا ، گفتمان ناسیونالیستی مشروطه را بر بستری قرار داد که در آن بحث از حق رای زنان و حقوق مساوی با مردان نمی توانست محلی از اعراب داشته باشد . مردانه پنداشتن ِ زنان و نامرد انگاشتن ِ مردان از جمله شگردهای سخنورانه ی انقلاب مشروطیت بود ( توکلی طرقی ، 1381 ، ص 116 ) که سعی داشت مفاهیمی چون ملت و حقوق افراد را در قیاس با خانواده و حقوق افراد خانواده قرار دهد( صادقی ، 1384 ، ص 35 ) .

بدین ترتیب ،اندیشه ناسیونالیستی با جسمانی کردن ملک و مشابهت آن با خانواده ، دفاع از وطن را به دفاع از خانه و خانواده و ناموس و فتح و تسخیر یک سرزمین را با از دست رفتن شرف و ناموس و عرض برابر می سازد . از این رو « هویت ملی » هرچند واژه ای جدید در نظام گفتاری و واژگانی به شمار می آمد با قرار گرفتن در قالبی سنتی و بومی به جنسی درجا انداختن واژه های نو از شیوه هایی بود که دربرخی از گفتارهای ناسیونالیستی به خدمت گرفته شد تا ضمن وارد کردن واژه ، به گونه ای آن را بومی سازد تا با نظام ذهنی و باورهای موجود ، تطابق و مناسبت داشته باشد . به نظر می رسد که در این مشابهت سازی و تطابق ، بخش زیادی از محتوای ای که می توانست به دنبال داشته باشد ، با درنظر گرفتن این زمینه بومی فهمیده خواهد شد . بدیهی است که در این چهارچوب و زمینه ، ایده های ناسیونالیستی نمی توانست هوادارانه آزادی زنان و مساوات و برابری آنان با مردان باشد ، زیرا در تصور ناسیونالیستی این دوره در میان اعضای یک جامعه همان هنجارهایی غالب بود که در میان اعضای یک خانواده پدرسالار ایرانی برقرار بوده است( صادقی ، 1384 ، ص 40 )  .

از این روست که می توان مدعی شد که اندیشمندان ناسیونالیست نیز از یک سو نقش اصلی زن را مادری و همسری دانسته و از سوی دیگر زنان را نگهبانان سنت و مسائل حفظ فرهنگ و هویت ملی تلقی کرده اند ( توحیدی ، 1996 ، ص 109 ). بدین شکل که تلویحا و تصریحا بازگشت به هویت اصیل ایرانی را برای زنان و مردان به گونه ای متفاوت تعریف می کنند . در این بازگشت به هویت برای زنان عمدتا نقش های سنتی « زنانه » و برای مردان نقش های سنتی « مردانه » مورد تائید قرار می گیرد . زنانه شدن در این الگو همواره با تثبیت نقش های کلیشه ای زنان از جمله پذیرش الگوی زن به عنوان ابژه میل مردانه ، زیبا بودن ، جلب توجه یا پذیرش نقش های کلیشه ای مادرانه و عاطفی همراه است . بنابراین « زنانه کردن » مکانیسمی برای انتساب برخی از ویژگی ها و کارکرد های خاص به زنان یا قرار دادن آنان در قالب الگو های و کلیشه های رفتار ای است که سنتا زنانه تلقی می شود ( صادقی ، 1384 ، ص 39 ).

بنا براین می بینیم ناسیونالیسم سکولار به عنوان بخشی از نظام ذهنیت جامعه دوران مشروطه و پس از آن  ، هم نتوانست خود را از مفاهیم مردانه عجین گشته با فرهنگ ایرانی نجات دهد گو این که این ناسیونالیسم سعی می کرد از نقد یکسره اسلام اجتناب کند و مرجع اصلی خود را در وضعیت زنان ، درچارچوبی سکولاری قرار دهد .

علاوه بر گفتمان ناسیونالیتی سکولار مردانه که نتوانست  گام اساسی در بهبود زنان بردارد ، گفتمان غالب دینی عصر مشروطه نیز مانعی اصلی در تحقق حقوق زنان و درک زنانه از " زنانگی " است . در ادامه بر رابطه دینداری به عنوان یک  رکن تاثیرگذار در این دوره چه در سطح ذهنی و ایده و چه در سطح عینی و نمودیابی در قانون مشروطه و یا نهادیابی خاص خود می پردازیم .

منابع

توحیدی ، نیره ( 1996) . فمینیسم ، دموکراسی و اسلام گرایی . لوس انجلس : کتاب سرا .

توکلی طرقی ، محمد ( 1381) . تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ ، تهران : نشر تاریخ ایران .

صادقی ، فاطمه ( 1384) . جزوه درس نظریه های فمینیستی . دانشگاه تهران . دانشکده علوم اجتماعی .

قهوه چیان ،  حمید (86/05/1 ) . حقوق زنان در عصر مشروطه . در http://www.sobat.blogfa.com/post-116.aspx

کدی ، نیکی (  1369 ) ریشه های انقلاب ایران . ترجمه عبدالرحیم گواهی ، تهران : انتشارات قلم .

کشاورز، ناهید و جواهری ، جلوه ( 1387 ) . شیوه های عمل، مطالبات و گفتمان مسلط زنان در دوران انقلاب مشروطه (1300-1285) . در  www.femschool.net

Paidar , Parvin ( 1996a) .Feminism and Islam  in Iran . in Deniz Kandityoti . Gendering the Middle East . Tauris : IB .