زمینه پیدایش

چند دهه پایانی قرن اخیر ، شاهد رویش ایده های جدید و پویش جنبش های نوینی بود که تحولات دنیای کنونی را رقم می زند . جهان ِ پس از دهه 60 ، عرصه کشاکش هایی برای به رسمیت شناختن  دیگری ، بیان حاشیه ها ، چند صدایی شدن کلان روایت ها ، تنوع قطب های شناختی و تاکید بر هویت های ملی و محلی بود که موجی از انتقادات را به سوی معرفت مدرنیته روانه می کرد و آن را به سمت جدیدی سوق می داد . در این دوران بود که ایدئولوژی ها و ایده های موجود به اتهام تک صدایی بودن و نادیده گرفتن " سایرین " به چالش کشیده شد .

در این میان کلان روایت فمینیسم ِ اروپایی محور ِ سفید نیز آماج انتقاداتی قرار می گرفت که به نحوی دیگر نابرابرهای طبقاتی ، قومیتی  ، نژادی و مذهبی را بازتولید کرده است و همواره منافع اروپا- امریکایی سفید بوده است که در آن تامین شده است . این بدنه انتقادگرایی که توسط زنان مختلف از زنان چینی و امریکای- افریقایی گرفته تا بسیاری از زنان جهان سوم ، مباحث وسیعی را مطرح می کرد که مشکلات عمده موج دوم فمینیستی را نشان می داد که تا اواخر دهه  1980 به طول انجامیده بود (Shaikh  ،2003  ، ص 150 ) . در نتیجه این انتقادات و با بلند شدن صداهای حاشیه ای ، تنوع فمینیسم در دنیای پس از مدرنیته به تدریج شکل می گرفت .

اکنون پس از دو ، سه دهه مبارزه نظری و سیاسی در بین گرایش های گوناگون فمینیستی در اکثر نوشته ها و تحلیل های جدی روی مسائل زنان ، بر روی ارتباط تنگاتنگ تبعیض جنسی با تفاوتهای نژادی ، طبقاتی ، ملی و قومی ، مذهبی ، گرایش های جنسیتی و ... تاکید می شود و دیگر کم تر نظریه پرداز جدی ای را می توان یافت که راجع به همه زنان نظر بدهد ویا برای همه زنان نسخه بپیچد . چرا که زنان را دیگر یک انبوه همگون و همسان با خواست ها و منافعی یک سان نمی بینند ( توحیدی ، 1996  ، ص14 ) . فمینیسم سیاه ، فمنیسیم هم جنس خواه ، فمینیسم جهان سوم ، فمنیسیم اسلامی  و ... صداهای جدیدی بودند که در متن فمنیسیم غالب شنیده می شد و با ادعای مزیت شناختی [1] به اندیشه فمینیستی غنا  و گوناگونی می بخشید .

در این میان فمینیسم اسلامی به عنوان یکی از قوی ترین جریانات فمینیستی در دنیای مدرن ، نقش موثری در ارتقا بخشیدن به سطح زندگی زنان در جوامع اسلامی و نیز آگاهی بخشی به آنان داشته است . شناخت فمینیسم اسلامی که به طور همزمان هم از ایده های فمینیستی و هم اسلامی تغذیه می کند ، جز با درک اجمالی از وضعیت فمینیسم و رابطه آن با اسلام در جوامع اسلامی قابل فهم نیست .

ایده های فمینیستی همواره تحول مهمی در طول قرن بیستم در جهان اسلام به جا گذاشته اند . فمینیسم به عنوان جنبشی که خواهان گشایش فضاهای عمومی برای زنان بود ، در دولت ملت های جدید که در جهان استعماری و پسا استعماری در حال شکل گیری بودند ، زاده شد و در طول این 50 سال در هریک از این بستر های متفاوت ، شکلی خاص به خود گرفت ( Gomez-Garcia ، 2002) . مفاهیم فمینیستی در جهان مسلمان مجبور بود با آگاهی سه گانه ای – ملی ، فراملی و بین المللی – مقابله کند که در طول مرزهای جنسیت ، مذهب و سیاست ایجاد شده بود (  cooke ، 2001 ) . چرا که واقعیت های پویای جنسیتی در اسلام به همان اندازه واقعیت های زنان در بسترهای سیاسی ، اقتصادی و مذهبی دیگر ، پیچیده و چندگانه گردیده بود (Shaikh ، 2003  ، ص 148 ) . در این دنیاهای متنوع اسلام ، مسائل جنسیتی در طول تاریخ از نظر محلی و بومی هماهنگ شده ، مسئله ساز گردیده ، مورد تحلیل و بحث قرار گرفته ، و دوباره بررسی شده است (Shaikh ، 2003  ، ص 148 ) ، ولی هرگز از وضعیت یکسانی برخوردار نبوده است . در حالی که در روزهای آخر قرن 19 مجادلات و مباحث پیرامون تفسیر نو از اسلام می توانست به قیمت زندگی این زنان تمام شود ، پایان قرن بیستم این بنیان مذهبی بود که به تدریج ، البته با اکراه ، واقعیت تفاسیر زنانه و مبتنی بر متن را پذیرفته بود (Afshar ، 1998، ص 1 ) .  مطمئنا این نتیجه ، حاصل تلاش های لیبرال و عقلانی مدرنیست ها در تفسیر و اصلاح اسلام بود که تقریبا به یک قرن پیش باز می گشت  (  Tohidi ،2001  ) البته این بدان معنا نیست که مطالعات جنسیتی در این دوران به طور متمایز و با آگاهی صورت می یافته است بلکه همان طور که جایاواردنا پژوهشگر سریلانکایی نشان می دهد جنبش فمینیستی آسیا و خاورمیانه در درون جنبش های اصلاح مذهبی و آزادی خواهی ملی و محلی جا می گیرند ( Badran ، 2002) .

تا حدود قرن 20 بعضی از متفکران زن مسلمان و نویسندگان آنان ، به تدریج شروع به ارائه نوشته های زن مدارانه و آگاهی بخش از بعد جنسیتی در درون اخلاق معنوی و اسلامی کردند ؛ کسانی هم چون طاهره قره العین ( 1850 ) ، بی بی خانم استر آبادی ، زینب فؤاز ، عائشه تيموريه (Tohidi  ،2001  ) و قاسم امین . او که عدالت خواه مصری و نویسنده کتاب پیشگام " تحریر الامره " ( 1899 ) بود  و اغلب به عنوان پدر فمینیسم مصر شناخته می شود ، در کتاب خود بعضی از اقدامات و اعمال رایج در جامعه خود را به نقد  کشید ؛ اعمالی هم چون چند همسری مرد ، حجاب ، تفکیک جنسی در اسلام . و آن ها را برخلاف اسلام و مغایر با روح حقیقی اسلام تلقی کرد . کتاب او تاثیر بی شماری بر جنبش های سیاسی زنان  در سراسر جهان عربی و اسلامی گذارد و هنوز امروز خوانده می شود ومورد ارجاع است ( Wikipedia ،2007   ) .

با این حال کسی آنان را تحت عنوان فمینیست اسلامی مورد بحث قرار نمی دهد چرا که این اصطلاح اخیرا توسط برخی محققان غربی و اسلامی باب شده است ( Tohidi  ،  2001 ). این دوره ( اوائل 1860 تا اوایل 1920 ) فمینیسم جهان عرب ، " فمینیستی نامرئی " ( Gwendolyn Zoharah ، 2003 ، 242 ) است و مرزبندی مشخصی بین اسلام و فمینیسم برقرار نیست و زنان تلاش می کنند تا قوانین سنتی را با توسل به متون مقدس اسلامی تغییر دهند ( میرحسینی ،الف 1385  ، ص 46 ) .

 این رشد فمینیستی در جهان اسلام ، به رشد و توسعه نفوذ غرب نیز مربوط می گردد که با تلاش سیاسی و اقتصادی به منظور هم ردیف قرار گرفتن با قدرت های غربی و بازارهایی که ایده های غربی ای چون حق رای عمومی ، حقوق بشر ، دسترسی به تحصیلات اشاعه می داد ، صورت می پذیرفت ( Wikipedia ،2007 ) . در واقع فمینیسم با مطالباتی که توسط جنبش های ملی گرانه مانند آزادی ، برابری و دموکراسی مطرح بود ، همگرا بود   . اما  شکل گیری یک حرکت فمینیستی پایدار و بومی در بین آن ها تا سال های اخیر به تعویق افتاده است . این تاخیر تا حدودی نشان دهنده رابطه پیچیده ای است که بین مطالبات زنان برای دستیابی به حقوق برابر و نهضت های ملی گرا و ضداستعماری در نیمه اول قرن 20 وجود داشته است . این دوره همزمان است با شکل گیری و اثرگذاری فمینیسم به عنوان یک آگاهی و نیز جنبش در اروپا و شمال امریکا ، که خود عاملی جهت توجیه پروژه ی استعمار و سلطه بر جوامع بومی و اثبات برتری کامل اروپائیان بر اقوام دیگر نیز بود ( میرحسینی ،الف 1385  ، ص 46 )  .

زنان مسلمان که در این زمان به آگاهی فمینیستی دست یافته اند و خواستار حقوق برابر برای زنان بودند تحت فشار قرار می گیرند تا خود را با اولویت های ملی گرایی ضد استعماری و هم چنین دستورالعمل دولت های جدید سکولار و نوگرا اما مستبد ،سازگار کنند ( میرحسینی ،الف 1385  ، ص 46 ) . آنان که تلاش می کردند با پایبندی به متون مقدس اسلامی ، قوانین سنتی را تغییر دهند خود به حاملان اصالت فرهنگی و سنت مذهبی و سبک زندگی سنتی بدل شدند ( میرحسینی ،الف 1385  ، ص 46 ) . از آن جایی که استعمارگران برای توسعه آزادی زنان ، نگاه الگومحور داشتند ، هر گونه تغییری در وضعیت زنان به عنوان آگاهی در کشف هویت استعماری آنان تلقی می شد . و وجوه خارجی آزادی زنان هم چون کشف حجاب که شبیه سازی زن مسلمان به زن غربی بود ، آزادی زنان را به عنوان تسلیمی  در برابر نفوذ غرب معرفی می کرد  ( Mernissi  ،  1985 ، ص 7 ) . از این رو مسئله آزادی زن تقریبا منحصرا به عنوان یک مشکل مذهبی درک شد و جنبش ملی گرایی جهان عرب به عنوان یک جنبش مذهبی علیه غرب مقابله کرد که گویا جنگ صلیبی مدرن را راه انداخته بود . ملی گراهای اسلامی از آزادی زنان به نام " ظفر اسلامی "  Islamic Triumph  دفاع می کردند که نیازی به هیچ گونه ایدئولوژی مدرن [ فمینیسم] ندارد ( Mernissi ، 1985 ، ص 8 ) .  در این شرایط بود که هر گونه مخالفتی از جانب زنان می توانست نوعی خیانت تلقی شود یا خاموش گردد . چرا که برای ملی گرایان و استعمار ستیزان ، فمینیسم  که ترویج حقوق زنان بود ، پروژه ای استعماری محسوب می شد که می بایست در مقابل آن مقاومت کرد . در عین حال ، نوگرایان غیر دمکراتیک مسلمان به نابرابریهای جنسیتی که دیدگاه سنتی تجویز می کرد قدرت حقوقی جدیدی بخشیدند ( میرحسینی ،الف 1385  ، ص 46 ) .

از سوی دیگر فمینیست های غربی در آغازقرن بیستم می توانستند اجزای مردسالارانه فرهنگ  و اعتقادات خود را با نام مدرنیته ، لیبرالیسم و دمکراسی به چالش بکشند ، اما زنان مسلمان نمی توانستند در مبارزه برای دست یابی به حقوق برابر به این ایدئولوژی های خارجی یا ایدئولوژی های سیاسی داخلی استناد کنند . قوانین اسلامی برای استعمارگران و نیز نوگرایان ، تجسم نظامی عقب مانده بود که می بایست تعدیل می شد یا به نام پیش رفت کنار گذاشته می گشت . بنا براین بسیاری از زنان مسلمان با انتخابی دردناک مواجه بودند که لیلا احمد از آن به انتخاب بین " خیانت و خیانت " یاد می کند . این زنان می بایست بین هویت اسلامی خود و آگاهی جدید جنسیتی یکی را انتخاب می کردند ( میرحسینی ،الف 1385  ، ص 46 ) .

پس از دو یا سه نسل بعد از دستیابی به استقلال ملی و در بستر  روابط تضاد آمیز با جنبش های فمینیستی مناطق دیگر جهان (Gomez-Garcia ،2002) ، سرگشتگی زنان میان فمینیسم غربی و اسلام مردسالار کم رنگ تر می شود . یکی از پیامدهای معقول و به ظاهر تناقض آمیز ظهور و غلبه اسلام سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم به وجود آمدن عرصه و فضایی بود که در آن زنان مسلمان قادر بودند ایمان و هویت دینی شان را با مبارزه برای دست یابی به برابری جنسیتی آشتی دهند . البته نه به این دلیل که اسلام گرایان چشم اندازی مساوات طلبانه در مورد روابط جنسیتی عرضه می کردند ، بلکه برنامه آن ها برای پیاده کردن ایده های جنسیتی مردسالارانه از طریق یک سیستم حقوقی موجب برانگیخته شدن انتقادات  روزافزون زنان نسبت به این ایده های مردانه و فعال شدن آنان شد . زنان ِ بسیاری به این ادراک رسیدند که هیچ رابطه نهادینی بین آرمان های اسلامی و مردسالاری وجود ندارد و هیچ گونه تضادی بین ایمان اسلامی و فمینیستی نیز نیست و این موجب شد تا بتوانند از قید گفتمان های ملی گرا و ضد استعماری پیش رها شوند ( میرحسینی ،الف 1385  ، صص 46 و 47 ) .

 همان طور که گفته شد این فمینیسم  با مطالباتی که توسط جنبش های ملی گرایانه مانند آزادی ، برابری و دموکراسی، همگرا بود . بنابر این فمینیسم مسلمان ، به ویژه فمینیسم عرب مسلمان ،بتدریج  در دهه 1970  شکل گرفت و توانست بر تفاوت های فرهنگی متمرکز شود  و با مدلهای نمونه گرای فمنیسیم غربی مقابله کند . آنها به طور کلی در مذهب و به طورخاص در اسلام وجوه چندی یافتند که به اهدافشان مبتنی بر حقوق زنان ، برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی خدمت می کرد . در نتیجه ، گفتمانی دفاعی واکنشی به کار آمد که آشکارترین شکل آن در جنبش " پوشش اسلامی " دید ه می شود . این  دوره که به نام " احیای اسلام " معروف است ، کار فمینیست ها در فضاهای مسلمان را با مباحث پیرامون تاریخ نگاری مسلمان و زنان مقارن کرد. این بحث چهارچوبی را برای ظهور فمینیسم اسلامی در دهه 1990 فراهم آورد ( Al-Hibri ، 1998 ) که توانست با زبان اسلامی ، انتقادی منسجم  از تبلیغات جنسیتی موجود در برخی از قوانین ارائه کند انتقادی از درون که تا آن زمان ناممکن بود .

از این روست که  در اواخر دهه 1980 ، علائم روشنی از ظهور آگاهی جدید بروز کرد . یک شیوه تفکر تازه و یک گفتمان جنسیتی که مطالباتش فمینیستی و در عین حال زبان و منبع مشروعیت بخشش اسلامی بود . برخی از انواع این گفتمان جدید نام " فمینیسم اسلامی " گرفت ( بدران ، 2004 و میرحسینی ،الف 1385  ، ص  47 ) .

 ادامه دارد ...

 

منابع :

بدران ، مارگریت ( 2004 ) . درباره مفهوم فمینیسم اسلامی . ترجمه سهیلا وحدتی در http://www.iran-nabard.com

توحیدی ، نیره ( 1996) . فمینیسم ، دموکراسی و اسلام گرایی . لوس انجلس : کتاب سرا .

میرحسینی ، زیبا ( الف 1385) . آواهای تازه فمینیستی در جهان اسلام . زنان . سال 15  ، ش 132 ،صص 46-50 .

Afshar, Haleh ( 1998) Islam and Feminism : an Iranian case-study . London and New York: Macmillan .

Badran, Morgot (2002) . Islamic Feminism : What ‘s In a Name? Al-Ahram Weekly online 569 . January, in  http://www.weekly.ahram.org.

cooke, miriam (2001) Women Claim Islam : Creating Islamic Feminist Through Literature . New York : Routledge .

Gomez-Garcia , luz (2002 ) Islamic Feminism : From an Identity-based Response to an Islamic Knowledge Frame . in http://www.travellingconceptes.net .

Mernissi , Fatima ( 1985 ) . Beyond the Veil : Male-Famale Dynamics in Muslim Society . Massachusetts : Schenkman Publishing Company .

Shaikh , Sadiyya ( 2003 ) . Transforming Feminisms : Islam , Women , and Gender Justice . in Omid safi (ed ) . progressive Muslims . Oxford : One World .

Tohidi , Nayereh( 2001) .Islamic Feminism : Perils and Promises . Mews Review 16 ,314 . in http://www.nodo50.org/feminismos/spip.php?article118 .

Wikipedia ( 2007 ) Islamic Feminism . in  http://www.en.wikipedia.org/wiki/islam_feminism



اشاره به تئوری دیدگاه فمینیستی[1]